نشسته بودم
رو نیمکتِ پارک، کلاغها را میشمردم تا بیاید. سنگ میانداختم بهشان. میپریدند،
دورتر مینشستند. کمی بعد دوباره برمیگشتند، جلوم رژه میرفتند. ساعت از وقتِ قرار گذشت. نیامد. نگران،
کلافه، عصبی شدم. شاخهگلی که دستم بود سَرْ خَم کرده داشت میپژمرد.
طاقتم طاق شد. از جام بلند شدم ناراحتیم را خالی کردم سرِ کلاغها.
جهت خواندن بقیه داستان به ادامه مطلب مراجعه کنید...
تمامی کد های پیشواز ایرانسل= رامین بی باک در سال 1390
3311119 | بمون همیشه | رامین بی باک |
3311120 | چه ساده عاشق شدم | رامین بی باک |
3311121 | دیگه قیدمو بزن | رامین بی باک |
3311122 | دوست دارم | رامین بی باک |
3311123 | قشنگترین اشتباه | رامین بی باک |
3311124 | قشنگترین اشتباه بی کلام | رامین بی باک |
3311125 | نمی دونم که میدونی | رامین بی باک |
3311126 | سرنوشت | رامین بی
باک |
3311127 | تصویر عشق | رامین بی باک |
3311128 | یادت هست | رامین بی باک |
لطفآ عجله کنید ، قیمت بار نکردنی است
اول مقایسه کنید بعد به ما خبر دهید
ترجمه متن
قیمت برای همه زبانها یکسان است
ترجمه سریع ... هر خط 900 ریال ...
تلفن : 09355782752
ایمیل : farhad19mashhad@gmail.com
لطفآ متون خود را به ایمیل بالا بفرستید ، در کمترین زمان ممکن ترجمه میشود
اگر متون زیاد باشد ، از تخفیف تا 10% برخوردار میشوید
********
*** با مجوز رسمی این کار انجام میشود ***
پوتین
-" مامانی چلا بابا
جون بلا تولدم پوتین کوچولوهه لو که قول داده بود نیاولد؟"
-" می دونی
که بابایی سرش بره قولش نمی ره و تو بخواب تا بیدار بشی اونم با هدیه ات
میاد....اینم صدای در . دیدی گفتم حتما میاد . پاشو پسرم دیگه نخواب ،
بابایی پو تیناشو برات فرستاده"
شاه
منلیک
شاه حبشه با ابهت بود و ضمنا منلیک نو گرا بود. شنید در نیو یورک محکومین
را به روشی جدید اعدام می کنند . دستور داد ازین اختراع تازه -صندلی
الکتریکی- سه تا خریدند. محموله که رسید چیزی به خاطر منلیک آمد . در کشور
او ، حبشه پدیده ای به نام برق وجود نداشت. منلیک مقتصد بود یکی از سه
صندلی الکتریکی را تبدیل کرد به تخت شاهی حبشه.
آفتابگردان
آفتابگردان
هرگز راز این معما را نفهمید... که چرا رسوایی این عشق بر گردن او
افتاد... مگر این آفتاب نبود که هر روز شرق تا غرب آسمان را میپیمود تا
نور را به او هدیه بدهد...
گرما
لیوان
آبِ یخ از گرما عرق کرده بود و تشنة یک جرعه آب بود...
پاککن
مدادپاککن
تمام شده بود... نمیدانست باید خوشحال باشد یا ناراحت... خوشحال از پاک
کردن اونهمه اشتباه یا ناراحت از زیاد بودن آنها...
مداد
رنگی
قهوهای پررنگ، قهوهای کمرنگ، سرمهای، آبی، سبز پررنگ و سبز
کمرنگ، ارغوانی، قرمز، نارنجی و زرد همه میانجیگری کردند تا مداد سیاه و
سفید از بیعدالتی غصه نخورند...